ما فقط تَهناکیم

ساخت وبلاگ

خِیلِه وَخت است که شُو هِنگامان،تَهناکی

تَک و تَهناک به درِ سُرایِ من می آید

می کنم در را واز،هر شبِه از توغایَش

تا به او می گینَم می گویم:

آه،تَهناکیِ من بی کس و تَهناک آمد

تَک و تَهناک من و تَهناکی

می نشینیم شُو ها

می خوریم از مَنجَل،احساسات

می خوریم ما وا هم تخمه و چاهی،پاکو

می زنیم وا هم گَپ

و گَپ از سَر گَپ در می آریم

من و تَهناکی و شُو هِنگامان

من و تَهناکی و تَهناکی ها

من و تَهناکی و تخمه،پاکو

این فُلاسِ چاهی

مَنجَلِ پُر احساس

من و تَهناکی و شوقِ پرواز

چه کِدَک تَهناکیم.

چاره ی تَهناکی،عِشک است عِشک

تو بُگو عِشک،چِن و چیست أصَن؟

تو چَفَهمی از عِشک؟

تو نمی فهمی شاید

اما

عِشک را می فهمیم

من و تَهناکیِ من

من و تَهناکی ها می دانیم

که چه تاثیری دارد یک گَپ در دل ها

من و تَهناکی ها می دانیم

داخلِ تَهناکی

چه کِدَک سخت است زندگی کردن.

شُوِ تَهناکی را بو کردم

بویِ حسرت شاداد.

تو مگو این جمله

به من و تَهناکیم:

خاطِه ایی تَهناکی

که نمی فهمی عِشک

نه اصلا أبداً

من و تَهناکی ها

عِشک را می فهمیم

ما فقط تَهناکیم

ما فقط تَهناکیم

شعر محلی قشم...
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21