شعر محلی قشم

ساخت وبلاگ
چه گرَسته ایی تو ای مُم که رسیده است خوراک شُم +++++ ایی تِکِ مه باز نَغارِن تابه ایی خوراک بیارِن ---------- بدومُم چهم انتظارُم ودگه طاقت ندارُم ***** شو و روزای مُم نَکاری تابه ماخوراک بیاری +++++ منجَل و تاوَه وچولَه ترِکیده یَکتالولَه ---------- بدوای بَپ توکیایی؟ به سُرالولَه بیاری ***** اگَه پول تودرنیاری پول لولَه ازکیاأتاری؟ +++++ صحو وشوای بَپ نَکاری تاهیللَک پول دربیاری --------- ای مُم وبَپ ای عزیزُن زندگی ما تُکِه میزُن ***** آلاکه تُلو وودیم ما نبایدأهیادکنیم ما +++++ که چه کارُن نَتُکرده شمابه ما،گَپ تُکرده ---------- بُدُنیم قدرِ بَپ و مُم ای که أخونی شعرمه واتُم ***** اگَه رفتِن ازایی دینیا نادُنِن که بیَن پَشتا +++++ اُنموقَع إهنین به توسود گِر کِردِن اندازَه یَک رود شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 180 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

خوارِشان نه نکنید ومحبت بکنید کهره را گُروَه و مُشک وتمامِ حیوانات وکسِه شاگفت که: لَهبِزمکنیدآنهارا موذی است پس بکشَش وگرفتارِجُنِ مرگ مکن آنهارا دلِ تو می شِوِه که یَکنِفَه یَک روو بیِه وکندآزارت وکندپِچ پِچَت وُ برود ول کندَت؟ دیم اورا مگُنار گُروَه رامیگویم چوکلک گوش بدار چورَکَت رامفشار که دو دَنگ چهمانَش ز دو گالَکهایش نَجَهَدآن تلِ شهر زآزارِ دوکهرَه گو که برتوست چه بهرَه زمن ای دوست به توهشداراست وقتِ آزارنکَنَدکَک ز دُماغَت کهرَه وچطومیکندَت زهرهَ کَزسرِ دیوالی الکی میکَردی وا دوشاخه چوکدَر یاسِکَط خواهدشدیازخمی وچه سوداست گنوغا ز اینکار به تو گَپِ من میفهمی؟ واگر میفهمی دِه جوابی هیللَک که الهی هیچوقت در دینیا نزنی تو پَک پَک الکی در رُوِ گا کردن نیند ارزنده هنر کهره را رَم تو ببر که همین کارِمفیدیست،بله دَلَّه ها عشق نثارِ هر خروکهره و گا وبدوتانکنیم،بدبه مخلوقِ خدا شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 179 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

یالاّ بسِن تو چه کِدَک میخوری؟ وَز همه نوع أطعَمه هم پُرپُری ألُنبُنی تاکه به سرحَدِّمرگ میرسی وُ روزِ دگَرهم توحیاناکنی به مثلِ چوک فیل ووده لاشِ تو وای بسِن،وای بسِن پرخوری هیللکوناوو تو مگَه کم خوری؟ چاخ وودی،چاخ وودی،چاخ وودی وای به ایی لاشِ تُلوِت عزیز تِکِت ووده،تِکِت ووده هَمَش پی هیللکوخواهش تورژیمی بِگِر تاکه بیِه به جُنِ تو ایمنی وقتِه گذشتِن و نَخَردِن رسید گُناربه خو،گُنار به خو،پیروَشی مگه أوو که بعدِ ایی همَه سال به یَکدِفَ ول بکنی پرخوری؟ آه چگونه تو گُناری به خو وُ چیزه خَش ول أکنی ناخوری؟ تاکه بگینی تو خوراکیِّ خَش آه که مانَدمگَه در سرتُری؟ تو کَم کَمَک ول بکن ایی عادتِت مگَه أوو یَکدفعه آدم وَشی؟ شاعرَک آدم بِوَش وُ کم بخور تو مطمَعِن وش که ایطو نامری شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : پرخوری,پرخوری عصبی,پرخوری روانی, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

چِهمِ مه از گَریَه وزاری پَدُفتِه مثه فندال دگَه نمُندِه که نمُندِه بِی مه حال واحوال ای دلِ مه بِیچه تو حیرُن وزاری؟ تویی چون مرغی که نادُن بِگِره بال ای وای ز سنگینیِ غصَه وغمُن،جان مِسکه به چَک گُرده یِ مه هستِه دوصدتال ای واخ ز عشقِ پوچِ تو یارِ جفاکار که أکنی جَفابه مه هر روز وهرسال ز جفایِ توعزیز خوارُم وزارُم شَلُم و امنیندِه مه حال تو به قلبِ شاعرَک إتکردِه پِچ پِچ دگَه عشقِ تو به مه نیندِه گرُن مال شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : گریه,گریه به انگلیسی,گریه نکن که سرنوشت, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 176 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

پس از آن که به من ول کردی ورفتی شبی دیدم که بی زَفتی،تو وا أغیار می رفتی وَهَه،واشتا که اُمدی مه به تو اُنشُو وَهَه،واشتا که از چشمُنِ مه کَفتی تو که رفتی مه غم ماخَرد ولی حالا خورُم افسوس که بِی چه زودتر از ایی تونرفتی نخواهم من تُواسید که بیایی باز پَشتا،تو وَهَه رفتی وَهَه رفتی،که الله برنگردی مدو پَهلیم مدو پَهلیم که یَک تاسنگِ سفت وسخت حَوالَت میکنم در دَم وکُهن کُهنَت کنم من وا دو دَنگ مسمالِ آهِندی که باشد هر دو دَنگ زَهری اگر ایسُف بخواهد تا گذارد پینچ در مُهرَت نخواهد کرد به تو رحمی شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : شبی دیدم توی خوابم,شبی دیدم کنار بوستانی,شبي ديدم توي خوابم, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

قشم؛گرم است و گراه است و کولِیرِ ما به راه است امروز سُواهِ دوش و دیروز،پریروزِ سُواه است تخته ایی خانه ی ما به مثلِ یک منجَلِ داغیست زیرِ أفتُو که مگو و تو مرُو که واه و واه است پیشینِ روز شنبه:1393/1/30 شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : گراهام گرین,گراهام بل,گراهام مور, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 164 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

دو چِهمانَت به من مجنون می دارد دو چِِهمَت در دلم افسون می کارَد چه افسونی تو إتکِه وا دو چِهمُن خو به ایی دل مه که عاشق وود و اشکِ عِشک،چِهمِ مه بُرون آرَد چه هَستِه سِرِ زیباییِ چِهمُن تو آری،در شُوِ چِهمانِ تو إستالَه می بارد دلِ میسکین و غمگینُم ز بَرخِ چِهمِ تو از دستِ مه رفته و از رنجِ فراقت از دو پا کَفتِه،وهم پیوستَه می نالَد خورُم حسرت که شهرِ وصلِ تو از قلبِ مه دورِن تو دوری جانِ مه اما،دلُم از حُبِ تو کوتَه نمی آید دلِ ایسُف وودِه از هِجرِ تو خستَه،دلُم از هِجرِت إشکستَه اگرچه دل مه غمگینِن،ولی عِشک عالَمی دارد شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 175 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

خِیلِه وَخت است که شُو هِنگامان،تَهناکی تَک و تَهناک به درِ سُرایِ من می آید می کنم در را واز،هر شبِه از توغایَش تا به او می گینَم می گویم: آه،تَهناکیِ من بی کس و تَهناک آمد تَک و تَهناک من و تَهناکی می نشینیم شُو ها می خوریم از مَنجَل،احساسات می خوریم ما وا هم تخمه و چاهی،پاکو می زنیم وا هم گَپ و گَپ از سَر گَپ در می آریم من و تَهناکی و شُو هِنگامان من و تَهناکی و تَهناکی ها من و تَهناکی و تخمه،پاکو این فُلاسِ چاهی مَنجَلِ پُر احساس من و تَهناکی و شوقِ پرواز چه کِدَک تَهناکیم. چاره ی تَهناکی،عِشک است عِشک تو بُگو عِشک،چِن و چیست أصَن؟ تو چَفَهمی از عِشک؟ تو نمی فهمی شاید اما عِشک را می فهمیم من و تَهناکیِ من من و تَهناکی ها می دانیم که چه تاثیری دارد یک گَپ در دل ها من و تَهناکی ها می دانیم داخلِ تَهناکی چه کِدَک سخت است زندگی کردن. شُوِ تَهناکی را بو کردم بویِ حسرت شاداد. تو مگو این جمله به من و تَهناکیم: خاطِه ایی تَهناکی که نمی فهمی عِشک نه اصلا أبداً من و تَهناکی ها عِشک را می فهمیم ما فقط تَهناکیم ما فقط تَهناکیم شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

إستالَه هایِ آسمانِ دلم افتادند حتی یک لحظه بیشتر از عمر خود نَووستادَند ماه تَهناک شد تَهناک ماند ابری سیا به سویش راند برایش خواند: با من تَهناکی را أهیاد کُن ماه هیچِه نگفت إستالَه ها را می تُواست إستالَه هایی که بودند بُن ابر باز خواند: ای ماه! ای جُن! با من تَهناکی را أهیاد کُن ماه،کِوول کرد بعد،گَپ زدند ابر إستاک إستاک رویِ ماه را پوشاند شعرِ غمگینی خواند ماه،إستاک،إستاک شد تَهناکِ تَهناکِ تَهناک ابر،خودش تَهناکی بود ماه تَهناکی را به یاد آورد و هم،درد. سُواه آمد ماه،بَند شد چُراغِ دل مُرد دل،تاریک شد مثلِ گور تَهناکی دل را هم تَهناک کرد دل را شکست و واخاک کرد دل،تَهناک شد واخاک شد دل مُرد و تَهناکی هم آن را با خود بُرد شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : چراغ دل,چراغ دلکو,چراغ دل شوهرتو روشن کن, نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21

این شعر از دو بخش تشکل شده،بخش اول از زبان چهم سورِ زُهُم کار روایت میشود و بخش دوم از زبان کسی که چهم میخورد یا شخص مالباخته گفته میشود: بخش اول:از دُکُن می آیمپفکی در دستمبستنی آن خَستَمکُندُروک می خاسَمدُماغَم را وا کلینج خارنُندَمرفیقم واموتور ازپشت من می آیدپشت من می بوکَدتابوکید...می جَکم چَکِ موتوردنگی تَک پوشِ سفید درگَرَش استدستِ من اما لُک از پفک استناگهان می زاغَد زیر به من می کَردَد وا موتور می گازَدمیگویم در دلِ خود: چه رُویی کرد موتور،بَک بَک بَک!چه کِدَک چِم سورَم! موتورَش پِنچِر شدبعد از آن پُک پُک کرد و سپس لُک لُک شددر سرش می کوفَدکه موتور مال،من نیستکه موتور،بُرارَم است و به من خواهد زد یک دارِ تُلُو و به من خواهد کرد او چَکتُو. بخش دوم: دارد می آید ومرا می دارد(دارمیزند) در دلم می گویم: واشتا تا یَک روزگَپ شوم زاغ خواهم داد در سرَت خاک خواهم ریخت چَک سرَت آن وقت چه خَش است که تو می غاری ازفکربیرون آمده ومی گویم: پس کِی دست از دار زدنم می داری؟ آن دو چِهمِ خود را از گالَک داده است او بیرون هیچ نمی گوید کَهری شده ام،خیلی کهری أخ تُوفی می ریزم در تَکِ رویَش با بدرقۀ ی شعر محلی قشم...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر محلی قشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7shermahalli2 بازدید : 179 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 19:21